محل تبلیغات شما

محمدجواد با همون عینک ته استکانی  وبند بلندش وارد شد شاد وخندان ازپشت شیشه های کلفت عینکش چشمانش حس کردم برق میزنند

پشت سرمحمدجواد مادروخواهرش وارد شدن .بلند شدم وگفتم سلام  اقااااااا.ازاین ورا محمدجواد خنده ای کشدار کرد پای معبوب خودش رو بدنبالش کشید و رفت طرف صندلی ها که بشینه .

مادرمحمدجواد اومدبطرفم ودستش رو دراز کردبسمتم بعداز حال احوال پرسی.زهرا خواهرش مدارکش رودراوردکه براش انتخاب رشته کنم گفتم خب پس دانشگاهی شدی .

محمدجواد سریع و با لکنت زبون گفت : میخواد درس بخونه دکتر بشه .(محمدجواد عقب مونده ذهنی هست )همه لبخندی زدیم نگاهی به مدارک خواهرش انداختم وگفتم پسرخوب .خواهرت رشته اش انسانی هست خانوم معلم میشه .

محمدجواد گفت : خوب  معلمی هم خوبه گفتم اره خوب هرکاری که ادم داشته باشه وزحمت بکشه میشه کارخوب

محمدجوادگفت منم میخوام درس بخونم خلبان بشم گفتم اره خب اگه میخوای خلبان باشی باید درس بخونی

مادرش بهش گفت حرف نزن تا کارخواهرت رو انجام بده ولی حوصله نشستن نداشت هی این ور واون ور میرفت .وسئوالاتی که پشت سرهم می پرسید .

کارمون که تموم شد متوجه شدم درحینی که من ومادرش حرف میزنم محمدجواد خیره به منه قبل ازاینکه من چیزی بگم  خواهرش که اونم متوجه نگاه  کردنش شده بود گفت : اینقد نگاش نکن زشته

زدم زیر خنده .محمدجوادگفت من نگاه اون میکنم به توچه با خنده گفتم خب چرا نگاهم میکنی ؟ زشته پسر اینقد زل بزنه توصورت یه دختر

گفت : تو رژ زدی ؟ انگار برق به تنم وصل کرده باشن یه لحظه هنگ کردم .نمیدونم چرا حس کردم خجالت زده هستم ولی خنده ای  زدم وگفتم اره بعد با شوخی گفتم  وای مگه زشت شدم ؟.

محمدجواد گفت : نه .وسرش رو برگردوند نگاه به مادروخواهرش کرد مادرش زن سبزه  رو و قد متوسطی بود که چادر گلی رو  دور سرش قشنگ پیچیده بود (مثل پوشش ن هرمزگانی) وخواهرش با مقنعه و مانتو شلواربود وصورتی پراز معصومیت دخترانه بدون اینکه هیج ارایشی .اونم سبزه بود

محمدجواد روبه مادرش گفت : تو چرا رژ نزدی ؟مادرودخترخندیدندمادر دستی برسر بسرش کشید و چیزی اروم گفت متوجه نشدم گفتم عزیزم مادرتو بدون رژ خوشگله نیازی نداره من زشتم ارایش میکنم خوشگل بشم .با شوخی وخنده گفتم .

خواهرش سریع گفت : نه شما خوشگلید .محمدجواد روبه خواهرش گفت : تو خوشگلی ولی سیاهی .ننه ازتو خوشگل تره خواستم چیزی بگم که مادرش گفت بسه دیگه .وروبه من گفت دیگه کاری نداره ؟ .

گفتم نه توضیحات اخر روبهشون دادم .وقتی محمدجواد ازم میخواست خداحافظی کنه .بهش گفتم .محمدجان ادم دلشون باید خوشگل باشه .وقتی مهربون باشی کارخوب بکنی کسی رواذیت نکنی خدا دلت رو خوشگل میکنه

گفت : دل من خوشگله ؟ .گفتم اره عزیزم دلت خوشگله خوشگل ترین دلی هست که من دیدم .

========

خدایا شکرت .خداجونم .کمکم کن از پیشداوری های ناعادلانه دلگیر نشم خدایا کمکمون کن به حکمتت راضی وصبور باشیم

گپ1123... و روزهایی که ایران سیاه پوشیده وچرازاندوه هست ...

جهنمی ترین رو ززندگی مشترک

گپ1122...ومهربان باشیم

محمدجواد ,گفتم ,؟ ,رو ,خوشگل ,خواهرش ,گفتم اره ,گفت تو ,گفتم خب ,که من ,مادرش گفت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مشاوره همه چیز در کرج